راه و رسم زندگی جهادی

امام خامنه ای: زندگی منطبق با اهداف خلقت انسان زندگی مجاهدانه است

راه و رسم زندگی جهادی

امام خامنه ای: زندگی منطبق با اهداف خلقت انسان زندگی مجاهدانه است

سبک زندگی جهادی یکی از انواع سبک های زندگی است که بسیار می تواند به جامعه ی امروزی ما کمک کند.. یکی از مصداق های بارز این سبک زندگی که در چند سال اخیر رونق فراوانی داشته، اردوهای جهادی است

۱۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بهانه» ثبت شده است

  • سرباز ولایت

حلول ماه ربیع الاول ماه جشن و سرور اهل البیت ( ع ) را به تمامی مسلمین تبریک می گویم .

ماه ربیع الاول آغاز شده است؛ ماهی که در آن حوادث تاریخی مهمی اتفاق افتاده است که از آن جمله، حادثه مهم و تاریخی لیلة المبیت، هجرت حضرت محمد صلی الله علیه و آله از مکه به مدینه، ولادت پیامبر اکرم (ص) و امام جعفر صادق علیه السلام، ازدواج حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم با حضرت خدیجه علیها السلام، آغاز امامت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه و هلاکت یزید بن معاویه از جمله حوادث فرخنده این ماه است.

و شاد و خندان همه ی جهادیون در این تصویر ..

 می گفت: هنوز بعد از دو سال باهام تماس می گیرن یا پیام میدن..

یکیشون می گفت: اون چشمات هنوز یادم نرفته!!!

  • سرباز ولایت

 

از اتوبوس جا مونده بودم ..  نگران بودم که چه باید بکنم .. دل رو زدم به دریا و گفتم هرطور شده باید این سفر رو برم .. سریع یه ماشین گرفتم و گفتم ان شاالله که در توقف بعدی اتوبوس، بهش می رسم و از اون جا به بعد همراهشون می شم ..

اولین سفر شناسایی بود که تنها می رفتم .. هرکدوم از دوستان به علتی نمی تونستن بیان و من باید برای شروع کار، منطقه رو بازدید می کردم ..

حال عجیبی داشتم. از طرفی ارتباطاتی با افرادی که تو منطقه کار می کردن گرفته بودم و می دونستم باید کجا برم و از طرفی هم دستم خالی بود و بدون وسیله و با ماشین راه، راهی شده بودم تا ..

  • سرباز ولایت

 

یوم الله نهم دی ماه بر همه ی مردم عدالت طلب و عاشق جمهوری اسلامی گرامی باد

 

گر کرب و بلا نبوده ایم حال هستیم
گر شام بلا نبوده ایم، حال هستیم

ای مردم عالم همگی گوش کنیـد
تا آخر خون مطیع رهبر هستیم

  • سرباز ولایت

سردار نقدی: "اردوهای جهادی و هجرت دانشجویان به مناطق محروم امتداد راه شهدا است"

 

 خیلی برام عجیب و پیچیده بود .. تا حالا پاش به جهادی باز نشده بود .. فقط از بچه  های دانشگاه شنیده بود و می دونست یه عده هستن که ایام تعطیلات می رن مناطق محروم و کار می کنن .. خیلی هم بچه ها بهش گفته بودن که بیاد ولی نتونسته بود .. نزدیک عید بود و آماده ی جهادی می شدیم. اون سفر سوریه نصیبش شده بود و با ما نمیتونست بیاد .. بعد از ایام عید بود که ما جهادی رفته بودیم و خبری ازش نداشتم .. تماس گرفت و با حالتی عجیب گفت: که باید ببینمت .. گفتم: چیزی شده! گفت: آره! یعنی نه! فقط باید ببینمت .. گفتم باشه. حال خوبی نداشت و بغض کرده بود .. گفت خواب عجیبی دیدم.. تعجب کردم چه خوابی بوده که مربوط به ما میشده.. و شروع کرد تعریف کردن..

*همه ی بچه های جهادی بودید و من همراهتون توی یه بیابون می رفتیم. می گفتید که برای تفحص شهدا اومدیم و هر کی مشغول کاری بود .. وشما می گفتی که چیزی تا کربلا نمونده به سمتی اشاره می کردی و جلوتر که چند نفر تو این راه کشته شده بودند !*

حال عجیبی داشت و می گفت: از اون روز که این خواب رو دیده آروم و قرار نداره .. ثانیه شماری می کرد که جهادی بعدی بیاد و با ما بیاد اردو ..

  • سرباز ولایت

به لطف خدا دوباره شهر ما رنگ و بوی شهادت گرفت ..

ما و شهرمان مهمان لاله های پرپر هشت سال حماسه هستیم ..

خدا رو شکر که هنوز عطر یاد ِ شهدا به برکت حضورشان از بین نرفته و ان شاالله نخواهد رفت

چند روزی است که مطلع شدیم که شهر قم در سالروز شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها مهمان سه شهید گمنام است که مقرر شده در دانشگاه های قم و پردیس تدفین شوند..

و این چند روزی حال عجیبی داریم و انتظار می کشیم تا بعد از مدتی چند شهید در دانشگاه ها نیز دفن شود. بالأخره مسئولین از خواب غفلت بیرون آمدند و با این قضیه کنار آمدند

به حال دوستان بسیجیمان در دانشگاه قم و پردیس غبطه می خوریم .. با دوستان قم در مورد کاری در این مراسم ارتباط دارم و می بینم شور و اشتیاقشان را .. انگار بال پریدن گرفته اند و در پوست خود نمی گنجند .. از همه وقت فعالتر شده اند .. همه چیز را برای یک پذیرایی مناسب مهیا می کنند..

دلم خواست دانشگاه قم قبول می شدم و یا پردیس دانشگاه من می شد .. من دلم این چند روز تو دانشگاه قم و پردیس است. از الان مانده ام در مراسم تشییع کدام شرکت کنم چون هر دو همزمان انجام می شود ..

شاید هم به سرم زد و تغییر رشته دادم تا برای ارشد این دانشگاه ها قبول شوم ..

آخ که چه صفایی دارد در دل دانشگاه ات، در هوای مریض حیاط دانشگاهت یک شهید چراغ راه باشد و تو به هر بهانه ای دلت را به او بسپاری ..

چقد خاطره این چند روز برایم زنده شده که حال و هوای شهادت داره ..

از سفرهای راهیان نور تا ...

هم اندیشی اصفهان و دانشگاه بزرگ صنعتی و گم شدنمان و رسیدن به سه قبر شهید

به یاد اردوی دهلران که همش یاد ِ شهدا بود افتادم.از ابتدا که سه شهیدی که در نبرد مناطق مرزی به شهادت رسیده بودند و روز و ساعت حرکت ما به اردو از گلزار شهدا آنان نیز تشعییع و دفن شدند .. تا اول اردو بازدید از مناطق و حس و حال بچه ها و ..

به یاد اربعین خاطره انگیز سال قبل و شرهانی و ...

اما حسرت می خورم و می سوزم ..

این چند روز به این فکر می کردم چرا نباید دانشگاه ما مهمان شهدا باشد..

چرا نباید در هر دانشگاه یک شهید گمنام باشد تا تأثیر معجزه آسای آن را در دانشجویان ببینیم..

البته من دلیلش را می دانم و نیاز نیست شما به مسئولین دانشگاه ما رجوع کرده و جویا شوید ..

دانشگاه ما خوب غیرانتفاعی است و ساختمانی که الان در آن هستیم صاحب آن نیستیم و در دانشگاه جدید نیز که داریم می سازیم یک سری مشکلاتی داریم که فعلأ نمی توان این کار را انجام داد..

دانشگاه ما بیشتر به مسائل علمی بها می دهد تا فرهنگی ما این دانشگاه را تأسیس کردیم تا به رشد سطح علمی جوانان کمک کنیم ..

ضمنأ جای این مسائل که در دانشگاه نیست.. شما می توانید در گلزار شهدا دور از حرف و کنایه ی دیگران، ارادتتان را به شهدا ابراز کنید .. اینجا محل تحصیل علم است ..

خیلی ها با این مسائل مخالفند ما جواب آن ها را چه بدهیم ..

زمان جنگ نیز تمام شده چرا باید به این مسائل بیش از حد معمول پرداخت ..

تا کی باید ...

-- امان و امان از غفلت و غفلت و غفلت ...

 درد دلها بسیار است که باشد برای فرصت دیگر ...

آی شهیدا یه عمره دل من تنگ براتون ..

هنوزم توی گوشم می پیچه سوز صداتون ..

  • سرباز ولایت

«إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ»[1]

«آن گاه که آن دو فرشته از جانب راست و چپ نشسته او را فرا می گیرند»

دو فرشته معین کردی که شبانه روز اعمال مارا ثبت و ضبط می کنند

وقتی مستندساز برای گرفتن تصویرِ کار کردنش یا مصاحبه پیشش می رفت از کار فرار می کرد یا حالتش عوض می شد که تصویر خراب می شد ..

بهش می گفتم این برای فرهنگ سازی و ترویج این حرکت هاست

و می گفت: بقیه این فرهنگ سازی رو بکنن !!!

.......................

[1]. ق/17

  • سرباز ولایت

  هیج وقت کار بی مشکل نیست. همیشه انواع مشکلات وجود دارد..

مرد میدان کار کسی است که با مشکلات دست و پنجه نرم کند. جاده آسفالته در مقابل ما نیست. برای صعود به قله های کمال، در مقابل هیچ انسانی جاده ی هموار وجود ندارد. ما در جاده های پر سنگلاخ زندگی باید تلاش کنیم. جهاد و مجاهدت، اینجا معنا می دهد. و الا اگر راهِ سراشیبِ راحتِ خوش طراوتی بود، دیگر مجاهدتی نداشت آدم همینطور قدم زنان می رفت.

راه زندگیِ صحیح و منطبق با اهداف خلقت انسان، راه مجاهدت است..

مجاهدت به معنای وجود دشواری است، بدون آن امکان ندارد. (1/11/1382)

یکی از کارهای واجب و اصلی برای هر انسانی -چه در موضع یک فرد، چه در موضع یک جمع؛ که حکومت و یا یک قدرت باشد- این است که مبارزه کند؛ یعنی دائم باید تلاش کند و به تنبلی و بی عملی و بی تعهدی تن ندهد. گاهی انسان عمل هم دارد اما نسبت به وظایف اصلی تعهد ندارد؛ می گوید به ما چه! کج روی های برخاسته از هوس نیز همین طور است. انسان به این ها نباید تن بدهد. بایستی حتماً با تنبلی و بی عملیِ خودش مبارزه کند؛ تلاش و مجاهدت کند و در این راه قبول خطر کند. این یکی از وظایف است. البته این مجاهدت باید مجاهدت فی سبیل اللَّه باشد که آن را در بند بعدی عرض می کنم.
 
امید به پیروزی در همه شرایط یکی از اصول است؛ به شرط آن که جهاد فی سبیل اللَّه باشد. کسی که مشغول مجاهدت است، حق ندارد ناامید شود؛ چون یقیناً پیروزی در انتظار اوست. آن مواردی که پیروزی به دست نیامده و ناکامی حاصل شده است، به این خاطر بوده که مجاهدت فی سبیل اللَّه نبوده است؛ یا اگر مجاهدت بوده، فی سبیل اللَّه نبوده؛ یا اصلاً مجاهدت نبوده است. شرط مجاهدت فی سبیل اللَّه چیست؟ این است که انسان به سبیل اللَّه ایمان و باور و معرفت داشته باشد و آن را بشناسد؛ بنابراین می تواند در راه آن مجاهدت کند. 12/9/79

    امام خامنه ای مدظله العالی

  • سرباز ولایت

نگاه پر از حسرتمان برای تو به راه مانده ..

من دربه در نگاه توام تو این وادی حیرانی ..

اللهم عجل لولیک الفرج

 

وقتی سختی کار حسابی خستش می کرد تکیه به بیلش میداد و چند دقیقه ای فکر می کرد..

من کجا و اینجاکجا؟! کجا منو آوردی؟ این چه کاریه من می کنم؟! اینجا دنبال چیم؟

و بسیاری مانند این سوالها تو ذهنش تکرار می شد ..

  • سرباز ولایت

چه باید کرد این هم سرنوشتی است
که باید کوله بارم را ببندم
عجب دریای غمناکی است این عشق
شدم خاکستر و بازم به بندم
غم انگیز است به پایانی رسیدن
به پایان آمد این دفتر دوباره
میان هق هق های خیس قلبی
که دیگه نای باریدن نداره
غریبه اومدم اما در اینجا
حتی یک لحظه غربت هم ندیدم
کنار رنگ سرخ یک شقایق
منه خار بوی گل بودن چشیدم
به یمن خنده هاتون بوم رنگم
منی که رنگ من خاکستری بود
شما خوبید ولی آدم کجا هست ؟
من اینجا هرکسی دیدم پری بود
شما ها بوسه عشق خدایید
چقد دل کندن از این بوسه درده
دلم از انعکاس خوبی هاتون
یه نقشی از خدا ترسیم کرده
چقدر زهر است فکر شوم وقتی
که وقت رفتن است و دل بریدن
چقدر اینجا خدا نزدیک ما بود
چقد سخته شما ها رو ندیدن
خداحافظ گلای سرخ و پیچک
با قلبایی به رنگ و بوی یاسی
خداحاف ببخشید خوب نبودیم
حلالیت بزرگان " عباسی"

سجاد فرهادی

عباسی : نام روستا

  • سرباز ولایت