راه و رسم زندگی جهادی

امام خامنه ای: زندگی منطبق با اهداف خلقت انسان زندگی مجاهدانه است

راه و رسم زندگی جهادی

امام خامنه ای: زندگی منطبق با اهداف خلقت انسان زندگی مجاهدانه است

سبک زندگی جهادی یکی از انواع سبک های زندگی است که بسیار می تواند به جامعه ی امروزی ما کمک کند.. یکی از مصداق های بارز این سبک زندگی که در چند سال اخیر رونق فراوانی داشته، اردوهای جهادی است

۵ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

تو را نه دیدیم و نه شناختیم  این گونه برایت سوختیم و ساختیم

اگر بودیم .... چه بودیم؟! ... که بودیم؟! ...    فقط شنیدیم و از روضه های تو به اینجا رسیدیم ..

حبیبم ... امیرم ... نمی گویم ای کاش آن زمان با تو بودم ....

اکنون هستم ... اکنون با گریه هایم ... با نوحه هایم ... با ضجه هایم ... با سینه زدن های روز و شب هایم ...

با بغض های گاه و بی گاهم  ... با تمام کم و کاستی هایم ولی دل به تو دارم و با تو هستم ...

با تمام عیب های اخلاقی و رفتاری ام با تو هستم ...

من به همین محبت های طوفانی تو دل خوش کرده ام ...

طهارت روح و جانم ... با وضو برآب گریه ی تو حاصل می شود ...   ای سرپناه دلتنگی های وقت و بی وقت ...

ای که مبتلای تو خرد و کلان ... فقیر و غنی ... سیاه و سفید ... زشت و زیبا ... زمینی و آسمانی ...

تو چه اسم اعظمی داشتی که همه را حیران خود کرده ای؟!  چه کردی مگر؟!!  ما را چه شده با تو؟!

این چه رسمی است که کشتی تو همه را در بر می گیرد؟! ...  حتی من را !   که هستی تو ؟!

انگار خدا خداییش را به تو هدیه داده ... دست همه را بی بهانه و با بهایی اندک می گیری ... عجب ... به چه رسمی؟!

فکر کنم بدانم ....

آنقدر در کربلا ندای هل من ناصر تو را جواب نگفتند ... که تو امروز هر که لحظه ای به تو لبیک بگوید رهایش  نمی کنی ...

ای کشتی نجات ....    ای چراغ هدایت ....  لبیک .....    لبیک .....

  • سرباز ولایت

بازم شکر حق که دیدم ماه غم رو   می بینم دوباره بهار دلم رو

  بازم اشک و احساس تو روضه براتون   بازم ناله های شبانه براتون

می خوام از تو که مهربون منی   یه خواهش کنم، هم زبون منی

می خوام که به تو بسپرم این دلم رو   می خوام که بشی صاحب این قلمرو

ببر این دلو هر کجا که صلاحه   ببر این دلو هر کجا سوز و آهه

یه کاری بکن که بشم مات و حیرون   بشم مبتلا و خراب و پریشون

یه کاری بکن توی روضه بمیرم   نبینم روزِعاشورا رو امیرم

یه کاری بکن از روزِ اول ماه   دم و بازدم من به یادت بشه آه

یه کاری بکن روز سوم نباشم   و گرنه  برای رقیه  فدا شم

یه کاری بکن با تمام وجودم    تو هیأت به سینه، به صورت بکوبم

یه کاری بکن نوکر خوبی باشم   به پای غم تو منم با خدا شم

یه کاری بکن چون رسولترک و طیب   بشه جان من با غمت پاک و طیب

یه کاری بکن من بشم غرق احساس   بشه روزیه نوکرت کف العباس

  • سرباز ولایت

دیدید وقتی آدمی به چیزی محتاج می شود و قدری پی او می رود به طور طبیعی بعد از چندی به آن می رسد ..

تشنه ی این جملات سیدالساجدین علیه السلام بودم ..

چقد دوست خوب به درد می خورد ..

وقتی وقایع این روزهایم را برایش تعریف کردم با خونسردی گفت: خیر است .. برو دعای امام در طلب خیر را بخوان ! و چه هدیه ی زیبایی به من داد ..

نیایش سی و سوم صحیفه سجادیه ...

این نیایش سه قسمت است که قسمتی از آن را تقدیم می کنم :

"الهی راه خیر را از تو می خواهم که به آن آگاهی .. بر محمد و آلش درود فرست و دانش انتخاب به ما الهام کن و آن را وسیله ی رسیدن به خشنودی از مقدراتت و تسلیم در برابر حُکمت قرار ده پس شک و تردید را از ما دور ساز"

"چنان کن که آنچه از تقدیرت را نمی پسندیم دوست بداریم و فرمان های دشوارت را بر ما سهل و آسان گردان و فرمانبرداری از مشیتت را به ما الهام کن تا دوست نداشته باشم تعجیلت را به تأخیر و تأخیرت را به تعجیل نیندازم و آنچه را دوست می داری ناخوش نداریم و آنچه را نمی پسندی را برنگزینیم و تویی که بر هر کاری توانایی"

  • سرباز ولایت

آن چه در بشاگرد دیدم، نوشتنی نبود، دیدنی هم نبود. چیز دیگری بود. پاره ای از این دنیا نبود که بگویمت قلم از توصیفش قاصر است.     *رضا امیرخانی*

............................................................................................................................................................................................................................


بشاگرد قطعه ای از دنیای دیگر است که یله در زمین رها شده است. کسی که همه چیز را می داند و می بیند، خواسته تا تکه ای از زمین را جورِ دیگری به ما نشان دهد. نه گمان بری که پوششِ گیاهی اش را تغییر داده یا آسمانش را رنگ دیگری زده است. نه... او تکه ای از زمین را خالی کرده است. جوری که هیچ پیرایه ای را برنتابد. خالیِ خالی. و همین خلأ پاکی آن را تضمین کرده است.

آدم هایی نحیف و لاغر اما دوست داشتنی، که آن سان بی چیزند که فقط آدمیت شان را می بینی. کت و شلوار و موبایل و ساعت و اتومبیل و قرارِ قبلی و میز و دورانِ گذار و از این جنس مزخرفات، پاره ای اوقات به قدری دور و برِ ما را شلوغ می کنند که در آینه خودت را پیدا نمی کنی. خرت و پرت ها گرداگردت را فرا می گیرند و خودت هم می روی لادستِ یکی از آن ها. اما مردمانِ بشاگرد را هیچ پیرایه ای در آغوش نگرفته است. فقط خودشان هستند. پارچه ای به قاعده ی ستر عورت و دستاری کوده نام، بر سر... عور در برابر نسیم.

بدنِ لاغرشان را که می دیدی، از گوشتِ تنت متنفر می شدی. اگر گوشت نبود، ساده تر در معرضِ نسیم می ایستادی و نسیم می توانست همه ی وجودت را در آغوش بگیرد. چنان سبک می شدی که نسیم بلندت می کرد؛ آن سان که برگی را. چه چیزِ دیگری می توانی بنویسی زمانی که هیچ چیزِ دیگری نیست...

  • سرباز ولایت

با سلام

عید سعید غدیر خم مبارک باد

اوصاف علی به هر زبان باید گفت

این ذکر به پیدا و پنهان باید گفت

در جشن ولیعدی مسعود علی

تبریک به صاحب الزمان باید گفت


اللهم عجل لولیک الفرج

  • سرباز ولایت