راه و رسم زندگی جهادی

امام خامنه ای: زندگی منطبق با اهداف خلقت انسان زندگی مجاهدانه است

راه و رسم زندگی جهادی

امام خامنه ای: زندگی منطبق با اهداف خلقت انسان زندگی مجاهدانه است

سبک زندگی جهادی یکی از انواع سبک های زندگی است که بسیار می تواند به جامعه ی امروزی ما کمک کند.. یکی از مصداق های بارز این سبک زندگی که در چند سال اخیر رونق فراوانی داشته، اردوهای جهادی است

 استاد اخلاق میرزا اسماعیل دولابی پیش از وفات برای زندگی مومنانه ۱۵ دستورالعمل راذکر می‌کند که به ترتیب درذیل آورده شده است.

۱.  هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ی یار است.

۲.زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و… نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.

۳.اگر غلام خانه‌زادی پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم.

۴. گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.

۵.موت را که بپذیری، همه ی غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه السلام فرمود:یک ساعت دنیا را به همه ی آخرت نمی دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.

۶.اگر دقّت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیاقابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می گذارد.

۷.تربت، دفع بلا می‌کند و همه ی تب ها و طوفان ها و زلزله ها با یک سر سوزن از آن آرام می شود. مؤمن سرانجام تربت می‌شود. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور می‌کند.

۸.هر وقت غصه دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده ها و مرده ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصه‌دار که می‌شوید، گویا بدنتان چین می‌خورد و استغفار که می‌کنید، این چین ها باز می شود.

  • سرباز ولایت

گفتند: از جهادی بنویس به ما بقی موضوعات کمتر بپرداز ما هم گفتیم چشم ..


  • سرباز ولایت

بسم رب الحسین علیه السلام

همزمان با راه اندازی و شروع به کار شورای اندیشه ورز جهادی استان قم وبلاگ اختصاصی این شورا نیز راه اندازی و فعال شد.

دوستان جهادی می توانند با نظرات و مطالب خود ما را در این امر همراهی کنند .. با تشکر ..


آدرس وبلاگ: andishevarzan.blog.ir

وبلاگ اختصاصی شورای اندیشه ورز جهادی استان قم

  • سرباز ولایت

غائله ی 20 مرداد راه آهن قم کار ما بود !!

جای همه ی دوستان خالی چند روز تعطیلی آخر ماه مبارک رمضان را همراه با خانواده و هیئت کف العباس علیه السلام قم راهی مشهد مقدس شده بودیم ..

در این سفر کوتاه ولی پربار و معنوی خاطرات قشنگ و زیادی شکل گرفت ولی از همه ی اونها که بگذریم خاطره ی بازگشت ما به قم به یادماندنی شد که به عرضتون می رسونم.

در ابتدای خاطره یک توضیحی در مورد هیئت کف العباس علیه السلام عرض کنم

این هیئت که یکی از هیئتهای بزرگ قم به شمار می رود حدود ده سال است که به طور دائم در مناسبت ها و ایام محتلف و هفتگی برنامه دارد و دوستان قم اگر هیئتی باشند باید اسم این هیئت به گوششان خورده باشد.

تفاوت این هیئت با هیئت های دیگر این است که خادمان این هیئت مسلک و مرام خاصی دارند و به قول ما لوتی منش هستند .. هیچ گاه نمی توان نوع هیئت داری این هیئت را با مثلأ هیئت فاطمیون مقایسه کرد. در هیئت هایی مثل فاطمیون قاطبه ی جمعیت، طلاب جوان و دانشجویان حزب اللهی اتو کشیده ای هستند که گرایش سیاسی بالایی دارند و اگر جو ایجاد کند حتی با نام کاندیدای مورد نظر و محبوبشان سینه هم می زنند!

ولی در طرف مقابل هیئت کف العباس علیه السلام هیئتی است تشکیل شده از افرادی مومن، ولایی، اهل جبهه و قدیمی که مرام و معرفت خاصی دارند و خیلی اهل بازی های سیاسی امروزی نیستند. در این هیئت همه نوع آدمی پیدا میشود از خلافکار و لات و الوات و ... بگیر تا طلبه ی با صفا و ... خلاصه این هیئت مرامش همه رو نمکگیر کرده ..

مسئولین و شورای هیئت که اکثرأ با هم فامیل هم هستند از قمی های اصیل هستند و اگر نیاز باشه بابت مسائل دینیشون جونشون رو هم میدن. آدم هایی که با تمام مرام و مهربونیشون مقابل ناحقی و ظلم به دین قاطعانه می ایستند.

یکی از این اتفاقات غائله ای بود که یک شنبه ی 20 مرداد در راه آهن قم اتفاق افتاد ..

تشریح واقعه :

ساعت سه و ربع حرکت از مشهد به سمت قم بود .. قطار چهارتخته و لوکس که البته قدیمی و کهنه به نظر می رسید .. حدود هشتاد نفر مسافر از هیئت کف العباس علیه السلام سوار قطار شدند .. تقریبأ همه مستقر شده بودند و مشکل خاصی وجود نداشت ..

  • سرباز ولایت

اولین نگاه به یک کارمند جهادی :

خوش برخورد بودن(کار مردم راه بینداز)، اضافه کاری بدون حقوق، غرغر نکردن برای دریافت دیرهنگام حقوق، اهل رشوه و رانت هم نعوذ بالله.

آیا به نظر شما اینها انتهای انتظارات از یک کارمند متفاوت است؟

قبل از ادامه دادن کمی فکر کنیم.

  • سرباز ولایت

دیدید بعضی وقتا رو بعضی چیزا حساب باز می کنی ولی آخر دستت می مونه تو حنا ...

قرار بود که دو کلاس مدرسه که قدری قدیمی بود را گچ کاری کنیم و به آموزش و پرورش تحویل دهیم .. گچ و وسایل فراهم بود .. ولی چون پروژه ها زیاد بود و نیرو کم، قرار شد که بنا هماهنگ بشه و بچه ها بهش کمک کنن تا کار انجام بشه ..

عید بود و زمان تعطیلات .. به این بگو و به اون بسپار که بنا جور کنیم ولی آخر نشد ..

روزهای آخر اردو بود .. مسئول عمرانی که از هماهنگ نشدن بنا به عجز آمده بود از ما خواهش کرد که در کار گچ کاری سقف مدرسه کمکش کنیم ..

ما هم که اضطرار مسئول عمرانی رو دیدیم دست از همه کارها کشیدیم و دربست رفتیم پیش او .. سه نفر بودیم با خودش چهارنفر .. شروع کرد مثل یک اوستاکار حرفه ای توضیح دادن .. آخه به جز یک نفر از ما که اون هم در حد شاگردی گچ کاری کرده بود، هیچ کدام ماله هم دست نگرفته بودیم!

به این میگن ماله .. اینجوری میگیری دستت .. گچ رو در چند مرحله درست می کنن .. با دست گچ رو میزاری رو ماله و اینطور می کشی ..

خدای من این دیگه چه پروژه ای شده !! گفتیم دست بردار ما که بلد نیستیم .. می گفت: یاد می گیرید .. خلاصه تخته ها رو تنظیم کردیم .. رفتیم بالا و آماده ی شروع به کار شدیم .. دو نفر پایین گچ می ساختن و ما هم بالا به جنگ سقف رفته بودیم ..

اول کار قدری گچ هدر دادیم ولی بعد مسئول عمران اومد گفت : زاویه دستت رو اینطور بگیر و حالا بکش .. محکم تر .. آهان .. حالا شد .. کم کم داشتیم یاد می گرفتیم .. بعد چند دقیقه احساس یک اوستا بهمان دست داده بود .. اعتماد به نفس بسیار کاذبی که هیچ کس را دیگر قبول نداشتیم ..

بعد از مدتی تیم رسانه ای برای تهیه گزارش از سیما آمده بود  .. دیگر حالتمان دست خودمان نبود .. خیال این که کار مخلصانه ی ما توسط سیگنال های صداوسیما پخش خواهد شد ذوق زده مان کرده بود .. همه مصاحبه کردیم .. بسیار خوشحال بودیم .. در همین حال و گرم کار بودیم که ناگهان بخشدار هم برای بازدید آمد .. عجب روزی شده بود .. کاش زودتر به این کار مشغول شده بودیم!! به روی خودمان نیاوردیم .. فقط کار خودمان را می کردیم .. بخشدار هم که تقریبأ از وضعیت ما خبردار شده بود با پوسخندهایی تلخ ما را همراهی کرد ..

....................................................................................................................

پی نوشت : کلاس ها بعد از رفتن ما به طور کامل کار گچ کاریشان کامل شد و به آموزش و پرورش تحویل داده شد.

نتیجه نوشت: به هر نحوی که شده پروژه ها را انجام ندهید .. حتی به قیمت یاد گرفتن کار توسط بعضی ها ..

اگر کلاس هایی قبل از اردو برای آموزش مهارت های مورد نیاز برگزار شود .. در مواقع بحرانی این مشکلات پیش نخواهد آمد

حتمأ مسئولین عمرانی گروه ها با خود چند عدد نیروی همه کاره در امور فنی همراه داشته باشند

گچ کاری هم شغل خوبی است !!

  • سرباز ولایت

نماهنگ آخرین قدم با صدای حامد زمانی

این نماهنگ با تصاویر جهادی ساخته شده است

 

لینک اول با کیفیت بالا   36 مگابایت

لینک دوم با کیفیت پایین  13 مگابایت

  • سرباز ولایت

دیروز از هر چه بود گذشتیم و امروز از هر چه بودیم گذشتیم …

آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز…

دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز تلاش می کنیم ناممان گم نشود …

جبهه بوی ایمان میداد و اینجا ایمانمان بو می دهد …

آنجا روی درب اطاقمان می نوشتیم : یا حسین فرماندهی از آن توست، اینجا می نویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید …

الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم

و بصیرمان کن تا از مسیر بر نگردیم

و آزادمان کن تا اسیر نگردیم …

............................................................................................................................

پی نوشت: این حرف های سردارِ وحدت و یکدلی این روزها به دل من خیلی می چسبد

جایتان خالی است اینجا همه مصداق این حرف های سردار هستند ..

نه فقط اداره ی آب و فاضلاب و تعاون و شهرداری و ...

بلکه بسیج از همه بدتر این روزها مثل یک اداره ی بی روح شده و کارکنان آن مثل یک آدم آهنی برنامه ریزی شده عمل می کنند ..

خدایا به که بگویم این حرف ها را؟؟!!

  • سرباز ولایت

بیست و یکمین نمایشگاه بین المللی قرآن کریم با شعار قرآن و سبک زندگی در مصلی بزرگ تهران بر پا شده است.

در این نمایشگاه برای اولین سال یک بخش مجزا به حرکت های جهادی اختصاص داده شده است که جمعأ حدود 9 غرفه است.

در این بخش عرصه های مختلف حرکت های جهادی به معرض نمایش گذاشته می شود و معرفی فعالیت ها و برنامه های گروه های جهادی از برنامه های این غرفه ها خواهد بود.

به انتخاب مرکز حرکت های جهادی هر غرفه به یک گروه جهادی سپرده شده است و غرفه ی فروش محصولات جهادی_فرهنگی به جهادگران قم واگذار شده است.

در این غرفه اقلام و محصولات فرهنگی مورد نیاز یک گروه جهادی به نمایش گذاشته شده است.

جهادگران و دوستان علاقه مند می توانند از ساعت 17 الی 24 برای بازدید مراجعه کنند.

.......................................................................................................................

پ.ن : احمد خدایاری (عمواحمد) مسئول غرفه ی فروش محصولات جهادی_فرهنگی است و ما هم در این یک ماه در خدمت همه ی دوستان خواهیم بود

لطفأ اگر به نمایشگاه قرآن آمدید حتمأ به بخش جهادی هم بیایید و ما را خوشحال کنید

  • سرباز ولایت

فدای اون بچه بسیجی که از غیر خودی لگد می خوره ، از خودی سیلی ...
فدای اون بچه بسیجی که شب تا صبح می دوه که کار حل شه و آخرسر کارش می مونه پشت میز مسئول آبیاری گیاهان دریایی و رد می شه ...
فدای اون بچه بسیجی که شب جا نداره نماز شب بخونه ...
فدای اون بچه بسیجی که از جلسه مثل جسد میاد بیرون ...
فدای اون بچه بسیجی که یک ترم وقت نمی کنه بره یه پیرهن بخره ...
فدای اون بچه بسیجی که عالم و آدم طلبکارشن و حتی دفاع هم نمی کنه ...
فدای اون بچه بسیجی که می شه امام جماعت رفقاشو تو پایگاه دانشکده نماز جماعت می خونن ...
فدای اون بچه بسیجی که دوازده شب مثل جنازه از در دانشگا می زنه بیرون ...
فدای اون بچه بسیجی که کار براش نشد نداره، هر چقدر هم که بزنن تو صورتش ...
فدای اون بچه بسیجی که تا اسم امام ح س ی ن میاد دلش می ریزه ...
فدای اون بچه بسیجی که وقتی آقا رو از تلوزیون نشون می دن آویزون شیشه ی تلوزیون می شه ...
فدای اون بچه بسیجی که آرزوی کربلا تو دلش مونده ...
فدای اون بچه بسیجی که تو چارت سیاسیش هم روضه ی اباعبدالله می ذاره ...
فدای اون بچه بسیجی که منتظره آخر سال بره راهیان از اون لباسایی بپوشه که دوس داره ...
فدای اون بچه بسیجی که ژست فرمانده های دفاع مقدسش آدمو می کشه ...
فدای اون بچه بسیجی که بخاطر پیرهن روی شلوارش ، بخاطر شلوار پارچه ایش ، حتی بخاطر موها و محاسنش طعنه می شنوه و در جواب همش یه لبخند خوشکل تحویل طرف می ده ...
فدای اون بچه بسیجی که بخاطر چادرش ، بخاطر کتونی هاش ، بخاطر انگشتر عقیقش ، بخاطر حجابش ، حتی بخاطر کارکردن هاش طعنه می شنوه و در جواب همش یه لبخند خوشکل تحویل طرف می ده ...
فدای اون بچه بسیجی که وقت حرف زدن سر به زیره، وقت خطابه کردن سرفراز ...
فدای اون بچه بسیجی که حال کردن هاش هم با بقیه فرق می کنه ...
فدای غربت بچه بسیجی ها ، فدای اخلاصشون ، ...
کاش می شد ما هم یه روزی بسیجی بشیم ...

  • سرباز ولایت