راه و رسم زندگی جهادی

امام خامنه ای: زندگی منطبق با اهداف خلقت انسان زندگی مجاهدانه است

راه و رسم زندگی جهادی

امام خامنه ای: زندگی منطبق با اهداف خلقت انسان زندگی مجاهدانه است

سبک زندگی جهادی یکی از انواع سبک های زندگی است که بسیار می تواند به جامعه ی امروزی ما کمک کند.. یکی از مصداق های بارز این سبک زندگی که در چند سال اخیر رونق فراوانی داشته، اردوهای جهادی است

شاعران در اردوی جهادی

جمعه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۱، ۰۱:۲۶ ق.ظ

آیا تا به حال به این فکر کرده اید که اگر استادان شعر و ادب پارسی به اردوی جهادی می آمدند در وصف آن چه می سرودند. ما فکر کرده ایم و البته جست و جویی هم داشته ایم و متوجه شده ایم که گویا فقط مولوی به جهادی رفته و رضایت خود را این گونه ابراز داشته است:

ای خنک آن کو جهادی میکند بر بدن زجری و دادی میکند

تا ز رنج آن جهانی وا رهد بر خود این رنج عبادت مینهد

در مورد سایر اساتید هم چون مستقیم لفظ جهادی را نیافتیم بر آن شدیم یک اردوی مجازی جهادی با آنها برویم تا خود حدس بزنیم در مورد اردوی جهادی چه فرموده اند.

حافظ شیرازی که در طول اردو لحظه ای از خدا غافل نمی شد جمله ای را در دل اردو سرود:

سبت سلمی بصدغیها فوادی و روحی کل یوم لی ینادی

نگارا بر من بی دل ببخشای که من با بچه ها رفتم جهادی

اما بابا طاهر عریان بعد از این که لباس جهادی را پوشید و از عریانی درآمد گفت:

یکی چنگال یکی چاقو پسندد یکی فندق یکی گردو پسندد

بگویم من پسندم بی کلامی هر آنچه مسول اردو پسندد

احسنت به ولایت پذیری فوق العاده بابا طاهر.

استاد شهریار هم به دلیل اینکه در منطقه خودشان روستاهای آنچنان محرومی نیست با ما به اردوی جهادی آمده بودند. این دو بیت را یواشکی از دفترش درآوردم. چون دوست نداشت بخشی از خاطراتش را بخوانم.

حیدر بابا دانشجولار جهاددا من گلمیشم سن گالیپسان لاپ پاتّا

پشتیبانیدا خیدمت ایلییرم اوشاخلارا پیشیریرام ییمیتّا

یعنی:

حیدر بابا دانشجوها به اردوی جهادی رفته اند/من با آنها آمده ام و تو مانده ای پس از حسودی بترک/من در پشتیبانی خدمت میکنم/و برای بچه ها نیمروی تخم مرغ درست میکنم.

اما داستان حکیم ابوالقاسم فردوسی داستان جالبی است که به خاطر این که در منطقه ی سیستان روستاها خیلی محرومند و کار جهادی سخت است با ما به اردو آمده بود و در بخش عمرانی فعالیت میکرد.

بسی رنج بردم در این چند روز که گویی درآورده ام چند قوز

نمیرم از این پس که من مرده ام به اردو نیایم شکر خورده ام

بیفکندم از سنگ یک مدرسه جهادی نیایم دیگه این بسه

فکر نمیکنم حکیم فردوسی با این طرز تفکرات بتواند یک اردوی دیگر هم برود. اما حداقل مثل بچه های عمرانی بعضی اردوها تنبلی نکرد و ما شاهد بودیم که واقعا مدرسه مذکور را ساختند.

از برادر سهراب سپهری هم به عنوان مربی آموزشی استفاده کردیم. متن زیر ازدیالوگهای او هنگام آموزش احکام به کودکان روستایی یادداشت شده است:

من وضو از تپش پنجره ها میگیرم / من نمازم را وقتی میخوانم که اذانش را باد گفته باشد سر گلدسته ی سرو / در نمازم جریان دارد طیف جریان دارد موج / دشت سجاده ی من / گاه گاهی قفسی میسازم از رنگ میفروشم به شما .....

استاد نیما یوشیج هم طبیعت را رها کرده بود تا حداقل در اردویی شرکت کند که پر از درخت و داروگ و هزار جور جک و جانور نباشد.

تو را من گوش فرمانم / همان وقتی که میگویی بیا اینجا / برو آنجا / همان وقتی که مردی میسپارد جان / آی داروگها که در برکه ی روستا نشسته اید / کی میرسد باران ...

متاسفانه استاد کمی گرما زده شده اند. کاش که در همان مناطق شمالی کشور به اردو می رفتند. کاش اصلا به این اردوی مجازی جهادی نمی آمدیم.آهای بچه ها !سریع جمع کنید برگردیم.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی