دلم تو تاریکی دنیا هی به این در و اون در میزنه تا یه روزنه پیدا کنه...یه روزنه ی روشن که بره و نفسی تازه کنه... بره و از این آلودگی ناشی از دنیازدگی این دنیاپرستان جدا بشه...
این دلم دنبال بهونه است... اما بهونه ی اون هر بار برای عاشق شدن و رسیدن به تو یه چیزه ...
یه بار محرم میرسه و دل از شیدایی حسین(ع) تا چند وقت آنتی گناه میشه و فقط ذکر سلول های وجودم میشه ح س ی ن
این چهار حرف منو مبتلا کرده و نمیدونم چه سریه که هر کجا با هر بهونه ای به یادش میسوزم و محبتش رو طلب می کنم.
یه بار زیارت مشهد زیبای امام رضا(ع) قسمت میشه که بهشت رو در زمین زیارت میکنیم و عطر صحن گوهرشادش تا مدت ها از شمیم انسان خارج نمیشه...
و بهونه های مختلف مثل راهیان نور که کربلای ما ایرانی هاست، اعتکاف و...
ولی یه بهونه ی عجیبی این دلم رو اسیر خودش کرده که خیلی سخته انتقال این حس به مخاطب ولی بسم الله
تو این بهونه با آدم ها سرو کار داری... یا باید سر کلاس باهاشون عاشقانه و بدون هیچ منتی حرف بزنی و از چیزهایی بگی که فکر میکنی بدردشون میخوره...
یا باید به هر سختی ای شده خودت رو تو دلشون جا کنی و بخوای که با تو همراه بشن و سمت تو بیان و تو به اون خواسته هات برسی...
آه جهادی(تبدیل آخ به آه به توصیه ی دوستان) دیگه نمیتونم از تو بگم و فقط میتونم بگم دلم خیلی برات تنگ شده..کی دوباره وقتش میشه که شناسایی بریم و روستا ببینیم کی دوباره وقت جلسات و برنامه ریزی برای تو شروع میشه...حس میکنم به اندازه ای به تو نزدیک شدم که تورو از خودم میدونم و اگه روزی بیاد که من دیگه جهادی نرم اون روز مرگ منه مثل حسی که میگم اگه از حسین(ع) جدا بشم.من تو رو مثل ارباب دوست دارم.خوب تو کربلای ما هستی و در تو لابد حسینی آرمیده... نمیدونم چی میگم ... فقط دلم برات تنگ شده... من در سال دوبار محرم دارم! یه دهه تو نوروز برای تو سینه میزنیم و یه دهه تو تابستون... البته قبلش چله هم میگیریم که آمادگی درک روزهای تو رو داشته باشیم. احساس میکنم این دنیا تنگ شده برام آرزوی پرواز با تو رو دارم...کی میرسه اون روزی که من ببینم دوباره روز حرکت شده و من عازم تو هستم.
آه جهادی تا کنون این حس رو بهت نگفته بودم ولی من آرزو کردم که وقتی من به تو پناه آوردم، عاشق بشم و حاجت عاشقی هم یه کلمه است. "شهادت" تو این دنیایی که پر از تاریکی و ظلمته تو تنها راه روشن رسیدن من به الی الله هستی ... با تو گر میگیرم... وقتی میام پیشت همه چیزم نظم پیدا میکنه... چند روز با تو عشق رو میفهمم و به اصل خودم برمیگردم... آه جهادی روزنه ایی برام بساز که این اردو آخرین اردوی من باشه. نه نه، نه این که از تو جدا بشم. نه منو جدا شدن از تو ... بلکه تو این اردو به خواستم برسم. عاشق واقعی بشم و از این زندون پر بکشم و برسم به تو و خدای تو... عادت نشو جهادی برای ما.......! عادت شدنت منو زجر میده... من میخوام هر وقت دوباره پیشت میام شوقم به تو بیشتر بشه ...... و برسه روزی که از شور عشق در این دنیا تاب نیارم و پربکشم که این تمام آرزوی منه... جهادی خودت کرمی کن...
جهادی کرمی کن که مثل روزهایی که با تو هستم زندگی کنم نه مثل الان...
از دوست جهادیم پرسیدم که چی گرفتی از این که هی میای؟ گفت : "همه چی"
گفتم همه چی!؟ اون موقع نفهمیدم چی میگفت ... ما همه چیمون رو از تو داریم وقتی میخواییم بیایم سمت تو لیست خواسته هامونه که ردیف میشه و بعد از با تو بودن به جز چندتاش که حتما صلاح نبوده کنار همش یه تیک خورده...
ج ه ا د ی جیم تو جرقه ی جنون _ ه : همه با هم "ا" : اسیرغم تو دال : دلیل دیوانگی ما یا : یاحسین(ع)کربلا
الهی به حق سالار زینب، قتیل العبرات حسین بن علی(ع) ما رو از جهادگران واقعی قرار بده.آمین.
" اللهم ارزقنا شهادة فی الجهادی "