بسم رب الشهدا و الصدیقین
اردوی جهادی نوروز 93 با تمام شیرینی ها و تلخی هاش تمام شد و دوباره اهل شهر و دغدغه های آن شدیم ..
چه سریع گذشت و چه خاطرات زیبایی را با خود به جا گذاشت ..
بعد از دوسال دوباره با دوستان قدیمی کنار هم یاد خاطرات گذشته را زنده کردیم و تمام سعی مان را کردیم تا بتوانیم به نحو احسن وظیفه ی خود را انجام دهیم ..
امسال تفاوت کار با سال های قبل این بود که کار سنگین تر و سخت تر بود .. دور افتاده بودن منطقه و محرومیت بالای آن کار را دشوارتر کرده بود ..
ارتباطات با ادارات و دستگاه های دولتی از دوماه قبل اردو شروع شده بود و یک ماه آخر تقریبأ دوستان به طور مداوم در منطقه و پیگیر مسائل و مطالبات بودند که خدارو شکر با عنایت امام زمان عجل الله تعالی فرجه موفق به رسیدن به اهداف و خواسته هامون در منطقه شدیم ..
خاطرات و اتفاقات شیرینی برایم پیش آمده که تک تک برایم درس بوده و ان شاالله به مرور آن ها را بیان خواهم کرد
روزهای آخر اسفند بود که برای پیگیری کارها به منطقه رفته بودم و حال و هوای جهادی و روزهای خوش آن به یادم آمد و از این که دوباره این فضا را تجربه خواهم کرد خیلی خوشحال بودم و این شد که ...
اردوی جهادی نوروز 93 با تمام شیرینی ها و تلخی هاش تمام شد و دوباره اهل شهر و دغدغه های آن شدیم ..
چه سریع گذشت و چه خاطرات زیبایی را با خود به جا گذاشت ..
بعد از دوسال دوباره با دوستان قدیمی کنار هم یاد خاطرات گذشته را زنده کردیم و تمام سعی مان را کردیم تا بتوانیم به نحو احسن وظیفه ی خود را انجام دهیم ..
امسال تفاوت کار با سال های قبل این بود که کار سنگین تر و سخت تر بود .. دور افتاده بودن منطقه و محرومیت بالای آن کار را دشوارتر کرده بود ..
ارتباطات با ادارات و دستگاه های دولتی از دوماه قبل اردو شروع شده بود و یک ماه آخر تقریبأ دوستان به طور مداوم در منطقه و پیگیر مسائل و مطالبات بودند که خدارو شکر با عنایت امام زمان عجل الله تعالی فرجه موفق به رسیدن به اهداف و خواسته هامون در منطقه شدیم ..
خاطرات و اتفاقات شیرینی برایم پیش آمده که تک تک برایم درس بوده و ان شاالله به مرور آن ها را بیان خواهم کرد
روزهای آخر اسفند بود که برای پیگیری کارها به منطقه رفته بودم و حال و هوای جهادی و روزهای خوش آن به یادم آمد و از این که دوباره این فضا را تجربه خواهم کرد خیلی خوشحال بودم و این شد که ...
دوباره رسم دلتنگی، فصل دل کندن و رفتن
دوباره حال آشفته، بغض شیرین جا خوردن
پرزدن از دیار جور، از سیاهی این زندان
مست و شیدا رها گشتن، نو شدن زیر این باران
بازم این قلب عاشق ها می تپه درهوای تو
چه شعاری از این بهتر که میام باز برای تو
برای کار و خدمت تو دیار تو سفیرمیشم
این به این معنی که تو بارگاهت فقیرمیشم
سر سفره ی احسانت بد و خوب یک نوا میشن
برای این همه نعمت همگی با شما میشن
- ۶ نظر
- ۲۸ فروردين ۹۳ ، ۰۱:۱۰