سوار پراید دکتر شدیم تا بریم روستاها رو نشون مسئولین بدیم ما جلو افتادیم و حدود 6تا 7 تا پژو دولتی بود که به یک صف مرتب پشت سر ما حرکت می کردند. ابتدا قرار بود 2 یا 3 تا روستا رو به عنوان نمونه بعضی مشکلات روستا رو انتقال بدیم که چون وقت گذشته بود یک روستا رفتیم و دو خانواده که در وضعیت بسیار بدی زندگی می کردند را به مسئولین نشون دادیم. خانه های این دو نفر قدیمی بود به حدی که در بارندگی اخیر تخریب شده بود و در حال ریزش بر سر اهالی اون خونه بود. وضعیت بهداشت روستا که فاضلاب در روستا جریان داشت و خانه بهداشتی که دو سال بود به صورت غیرقانونی تعطیل شده بود و خیلی مسائل دیگه .. بعد بازدید از روستا به منطقه پشته ماژین رفتیم و در فضایی که با کوه احاطه شده بود و سرسبز بود نماز خواندیم و ناهار میل شد.
حدود ساعت دو و چهل و پنج دقیقه بود که به شهر ماژین برگشتیم تا جلسه ی بررسی مشکلات منطقه رو در بخشداری برگزار کنیم. تعداد مسئولین زیاد بود و میز جلسات بخشداری کوچک و تعداد حدود 10 الی 11 نفر می تونستن پشت میز قرار بگیرن .. مسئولین استانی و ما در پشت میز نشستیم و مسئولین شهرستانی در صندلی هایی که پشت میز قرار داشت نشستند و جلسه آغاز شد. ابتدا مقدمه ی کوتاهی رو فرماندار گفت و جلسه با صحبت های مدیرکل مناطق محروم استان ایلام شروع شد بعد از صحبت های ایشون دکتر ستوده شروع کرد به بیان معضلات و مشکلات منطقه و حدود 15 دقیقه ای از مشکلات گوناگون منطقه گفت و مثل یک مسئول کاملأ آگاه مسائل را بیان می کرد و راهکارهای رفع و پیشگیری آن را نیز بیان می کرد. بسیار مسلط بود و واضح مسائل را بیان می کرد. حرف هایی زده شد ولی متأسفانه برخورد فرماندار دره شهر اصلأ مناسب نبود و آقای دکتر و ما که برای انتقال مسائل به مسئولین و کمک به آنان برای رفع آنها آمده بودیم را متهم کردند به سیاه نمایی و نادیده گرفتن کارهای مفید نظام برای محرومین! که خیلی جای تعجب داشت که چرا چنین برخوردی از یک مسئولی که سابقه ی ایثارگری نیز داشت سرزده است. بالأخره جلسه بعد از حدود سه ساعت به پایان رسید و خدارو شکر مصوبات خوبی داشت و به قول دوستمان همین که مسئولین بفهمند که کسی هست که به فکر باشد و مسائل را مطالبه کند کافی است.
جلسه تمام شد و با مسئولین خداحافظی کردیم. با آقای دکتر به مرکز بهداشت آمدیم و آماده بازگشت شدیم.. مأموریت دکتر به پایان رسیده بود و وقت بازگشت بود. شاید باورتان نشود ولی خیلی ها از رفتن دکتر دلشون گرفته بود. سرایدار و کارمند مرکز بهداشت را دیدم که از خوبی های دکتر می گفت در حالی که بغض کرده بود و آرزو می کرد ای کاش دکتر نمی رفت .. مسئول داروخانه مرکز که خیلی از رفتن دکتر ناراحت بود .. دم دمای غروب بود که هوا هم ابری شد و چند قطره ای بارید و حسابی حال و هوای دلها رو بارونی کرد .. خلاصه که ما برگشتیم و سیل انبود پیامک ها بود که به آقای دکتر میومد و از او و فعالیت هاش تو این مدت تشکر می کردند و احساسات بود که در جملاتی برای دکتر حواله می شد .. دکتر ستوده کمتر از دوماه تو این منطقه بود ولی خیلی تونست تأثیرگذار باشه چون دغدغه داشت و نمی تونست به راحتی با مسائل کنار بیاد و نمی تونست چشمش رو رو به خیلی مسائل ببنده و از روی وظیفه دور از خانواده و محل زندگی خیلی سختی ها رو برای خودش خرید تا باعث آسایش برای خیلی ها بشه و آرمانی فکر کرد و زمینی عمل کرد .. خیلی حسرت خوردم به دکتر و رشته پزشکی و به خودم گفتم اگه به اول دبیرستان برمی گشتم و قرار می شد دوباره انتخاب رشته کنیم شاید رشته تجربی رو انتخاب می کردم تا شاید دکتر بشم و بتونم بعد پزشک شدن به مناطق محروم بیام و به مردم خدمت کنم و درد اون ها رو به گوش مسئولین برسونم ولی هر کی وظیفه ای داره .. ان شاالله بتونیم تو جایگاه خودمون به وظایفمون درست عمل کنیم.
- ۱۰ نظر
- ۲۱ اسفند ۹۱ ، ۱۶:۲۱