راه و رسم زندگی جهادی

امام خامنه ای: زندگی منطبق با اهداف خلقت انسان زندگی مجاهدانه است

راه و رسم زندگی جهادی

امام خامنه ای: زندگی منطبق با اهداف خلقت انسان زندگی مجاهدانه است

سبک زندگی جهادی یکی از انواع سبک های زندگی است که بسیار می تواند به جامعه ی امروزی ما کمک کند.. یکی از مصداق های بارز این سبک زندگی که در چند سال اخیر رونق فراوانی داشته، اردوهای جهادی است

اردوی جهادی خود زندگی است ..

جمعه, ۳ آبان ۱۳۹۲، ۰۷:۴۶ ب.ظ

آن چه در بشاگرد دیدم، نوشتنی نبود، دیدنی هم نبود. چیز دیگری بود. پاره ای از این دنیا نبود که بگویمت قلم از توصیفش قاصر است.     *رضا امیرخانی*

............................................................................................................................................................................................................................


بشاگرد قطعه ای از دنیای دیگر است که یله در زمین رها شده است. کسی که همه چیز را می داند و می بیند، خواسته تا تکه ای از زمین را جورِ دیگری به ما نشان دهد. نه گمان بری که پوششِ گیاهی اش را تغییر داده یا آسمانش را رنگ دیگری زده است. نه... او تکه ای از زمین را خالی کرده است. جوری که هیچ پیرایه ای را برنتابد. خالیِ خالی. و همین خلأ پاکی آن را تضمین کرده است.

آدم هایی نحیف و لاغر اما دوست داشتنی، که آن سان بی چیزند که فقط آدمیت شان را می بینی. کت و شلوار و موبایل و ساعت و اتومبیل و قرارِ قبلی و میز و دورانِ گذار و از این جنس مزخرفات، پاره ای اوقات به قدری دور و برِ ما را شلوغ می کنند که در آینه خودت را پیدا نمی کنی. خرت و پرت ها گرداگردت را فرا می گیرند و خودت هم می روی لادستِ یکی از آن ها. اما مردمانِ بشاگرد را هیچ پیرایه ای در آغوش نگرفته است. فقط خودشان هستند. پارچه ای به قاعده ی ستر عورت و دستاری کوده نام، بر سر... عور در برابر نسیم.

بدنِ لاغرشان را که می دیدی، از گوشتِ تنت متنفر می شدی. اگر گوشت نبود، ساده تر در معرضِ نسیم می ایستادی و نسیم می توانست همه ی وجودت را در آغوش بگیرد. چنان سبک می شدی که نسیم بلندت می کرد؛ آن سان که برگی را. چه چیزِ دیگری می توانی بنویسی زمانی که هیچ چیزِ دیگری نیست...

صبح نه با طلوع خورشید، که با صدای اذانِ کپرنشینان آغاز می شود. کنارِ هر کپری مردی را می بینی، کوده به سر پیچیده که ایستاده و دست بر گوش نهاده و اذان می گوید. چشم ها را می مالی. کجا ایستاده ایم؟ هزاره ی سوم کو؟ نتایج انتخابات چه شد؟ ورود اتومبیل های خارجی... پنداری همان نسیمی را استنشاق می کنی که شنیده بودی در صدرِ اسلام می وزید. و بعد هم کار.

چرا عمله گی؟ مگر تو فعله ای که بیل بگیری به دست و بروی ملات هم بزنی و نیمه بیاندازی بالا؟! سؤال دقیقی است که اگر خوب جواب نگیرد، اردوهای جهادی تبدیل می شوند به یک تفنن، به یک تفریح، به قولِ غربی ها به یک فان! و امروز هم که ابوابِ قرائاتِ مختلف مفتوح، یکی هم می آید "کل من علیها فان" را وصل می کند به اردوهای جهادی! و فان را fun فهم می کند و من را نیز man که جنسِ انسان باشد؛ که دانش جوی پلاک لیزری هم لابد زورکی در آن جا می شود!
اردوی جهادی تفریح نیست، تفنن نیست، قسمتی از زندگی نیست... خودِ زندگی است؛ خاصه آن جنس از اردوهایی که با تخصصِ بچه ها مرتبط هستند. مهندسِ سیالاتی که آبِ چشمه را با پی .وی.سی. می کشد به میدان گاهیِ ده، طلبه ای که حمد و سوره ی مردم را درست می کند، معلمی که به درس و مشقِ بچه ها رسیده گی می کند، کارِ خودش را آن جام می دهد و شاید به همین دلیل باشد که اردوهای جهادیِ تخصصی دوست داشتنی ترند...

و همه ی اردوهای جهادی، به گمانِ من، تعظیمی است کوچک به بلندیِ روحِ مرحوم عبدالله والی ، پیام برِ بشاگرد.

خوانده اید که در رسولِ خدا برای شما اسوه ای حسنه است؛ اما همیشه خیال می کنیم که باید زودتر سلام کنیم و گاهی اوقات به دیگران احسان کنیم و نمازِ اول وقت بخوانیم و... هیچ زمانی نفهمیدیم که اگر قرار باشد پیام بر اسوه ی حسنه باشد، بایستی پیام بری کرد. پیامِ خدا را به بنده گان خدا رساند.

و او که آن بالاست برای هر امتی پیام رسانی فرو فرستاد تا حجت را بر ایشان تمام کند. بشاگرد نیز پیام رسانی دارد. همو که جاده های نکشیده را کشید، سدهای نساخته را ساخت، درخت های نکاشته را کاشت و همه ی این ها دست مایه ی کارش نبود. که دست مایه ی کارِ او انسان بود و او انسان ساخت.
نه انسانی از گوشت لخم و پوست و استخوان. که روزگاری عتاب کرد با کسی که کودکانِ مدرسه ی بشاگرد را برای دانستنِ میزان رشد و وضعِ تغذیه، توزین می کرد... که چیز دیگری را به سنجه گذاشته بود او.

حاج عبدالله! هیچ اعتقادی ندارم به الگوهای غیرِ معاصر. شهید همت الگوی زمان خودش بود. شهید رجایی نیز. هر کدامِ شهدا اگر امروز بودند، الگو بودند، اما در کاری دیگر و در شان امروزشان. و به همه این را می گفتم. می گفتم اگر پرسیدند شلمچه کجا بودی، فی الفور جواب بده که تو خود، بم کجا بودی. که جبهه جبهه ی آرمان گرایی است. و در این جبهه هر کسی وقتی به دنبالِ مصداق می گشت، با کمی پرس و جو تو را پیدا می کرد. و آی عبدالله والی! حالا زیرِ علم چه کسی سینه بزنیم؟

رضا امیرخانی

  • سرباز ولایت

نظرات  (۴)

سلام

نام بشاگرد با مرحوم حاج عبدالله والی گره خورده

بشاگرد هم مثل قلعه گنج معیار سنجش مسئولینه

اگر همه مثل حاج آقا والی بودند رایحه خوشِ خدمت از دوردست ترین نقاط این سرزمین به مشام می رسید...

چقدر تعبیرتون قشنگ بود...
چقدر دل رو هوایی کردین
یاد"انتهای کرمانشاه"افتادم...

قسمت شه یبار دیگه انشالله

یا حق
  • یکی از جهادی ها
  • قسمتی از کتاب حاج عبدالله والی که درمورد بشاگرد هستش رو خوندم و واقعا خیلی برام جالبه
     این جمله«اردوی جهادی تفریح نیست، تفنن نیست، قسمتی از زندگی نیست... خودِ زندگی است» منو یاد حرف چند تا از دوستان جهادی انداخت ,که گروه واردوجهادی تمام  دلخوشیِ دنیاشونه

  • فائزه سعادتمند
  • اساسا نفس کشیدن بین آنها که ریه هایشان پر از سادگی و صفاست، دل انگیزترین دم عمر ما آدمهاست...
    -
    گاهی که احساس میکنم زیادی "آدم" شده  ام، دلم جهادی میخواهد!
    آنجا که میروی تازه می فهمی چقد از "آدم" بودن فاصله گرفته ای...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی